سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا خانه‏اى است که از آن بگذرند ، نه جایى که در آن به سر برند ، و مردم در آن دو گونه‏اند : یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت ، و دیگرى که خود را خرید و آزاد ساخت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :9
کل بازدید :18160
تعداد کل یاداشته ها : 21
103/9/7
3:47 ص

به یه پیرزنه می گن : ننه شوهرت بدیم یا بفرسیمت مکه ؟ میگه : ننه جون ،

مکه که فرار نمیکنه ! 

یکی به دیگری گفت : از خدا میخوام موانع را از سر راهت برداره . آخه خر

نمیتونه مثل اسب از روی مانع بپره ... 

یکی به دیگری گفت : خواستم برات سبزه ی عید بفرستم ، گفتم شاید طاقت نیاری

، تا عید بخوریش ...

 چندین ساله که دوستت داشتم و دوستت دارم ولی هر وقت خواستم به لبات نزدیک

بشم منو زمین زدی (آب دماغ) 

امیدوارم خوشبختی مثل سگ پاچتو بگیره ، مثل سوسک از سر و روت بالا بره ،

مثل انگل تو وجودت خوته کنه و مثل اس ام اس پشت سر هم برات بیاد . 

یه دختر جوون اینطوری دعا میکرد : خدایا منن واسه ی خودم چیزی نمیخوام .

فقط یه دوماد خوب و خوش تیپ بده به مامانم . 

شب خواستگاری به عروس خانوم میگن : تو سیبیل داری ! دختره شروع به گریه

کردن میکنه . دوماد میره طرفشو میگه : گریه نکن ! گریه نکن ! مرد که گریه

نمیکنه .... 

اولی : میدونی شباهت تو و باغچه چیه . دومی نه . اولی اینه که هر دوتاتون

کرم دارین ... 

یه نفر که می خواسته اظهار فضل کنه میگه : این همه جلال آل احمد ، جلال آل

احمد میکنن ، فقط یه کتاب به نام بوف کور داره ! بهش میگن بوف کور که مال

جلال آل احمد نیست ، مال صادق هدایته . میگه دیگه بدتر . یه کتاب داره اونم

صادق هدایت براش نوشته . 

یکی تاکسی میخره میره تهرون روش کار کنه . یه خانومی بهش میگه : کریم خان

میرید ؟ میگه بله . پس چی . اگه نمیرید که میترکید ...

یه نفر یه بیست تومنی پیدا میکنه که وسطش سوراخ بوده . میگه اینم از شانس

من . وسطش گوشه نداره ... 

یه نفر برادرش تو اتاق عمل بوده و خودش پشت در . پرستار میاد بیرون و میگه

: همراه بیمار ! طرف میگه : 0917??000000 

به یکی میگن با توله سگ جمله بساز . میگه طول سگ ضربدر عرض سگ مساوی است با

مساحت سگ ... 

حوا : دو یو لاو می آدم ؟ آدم : آخه مگه چاره ی دیگه ای هم دارم ؟ و

اینچنین بود که عشق آغاز شد ... 

از یه دیونه میپرسن چرا دیونه شدی ؟ میگه من یه زن گرفتم که یه دختر 18

ساله داشت . دختره زن بابام شد . پس زن من مادرزن پدرشوهرش شد . پدرم داماد

من شد و من شدم پدرزن پدرم . دخترِ زنم پسر زایید که داداش من و نوه ی زنم

بود ، پس نوه ی منم بود ، پس من پدربزرگ داداشم بودم . زن من پسری زایید ،

زن پدرم خواهر ناتنی اون شد ، پس پسرم داداش منه ، پدرم داماد منه . زن

پدرم دختر من و عروس من است . حالا بگو چرا دیونه شدم ! 

یه نفر میگه همه ی ازدواج های تو خونه ی ما فامیلیه ! خاله ام با شوهر خاله

ام ، عمه ام با شوهر عمه ام ، مادرم با پدرم . مادر بزرگم با پدر بزرگم ...